موسیقی پیوند دهنده است و اگر سلیقهی موسیقایی مشترک باشد، آدم به راحتی دوستان جدید پیدا میکند. یکی از پایههای دوستی من و محمد حیاتی همین موسیقی راک بود. من نوازنده گیتار الکتریک بودم و محمد مخاطبی حرفهای. هم کلاس بودیم و در مقطع کارشناسی ارشد، ادبیات انگلیسی میخواندیم. آن موقع داستانها و ترجمههایمان را برای نشریات و ماهنامهها میفرستادیم و آنها هم چاپ میکردند و ما آدرس تمام دکههای شهر را حفظ بودیم. یک بار، با هم، یک مقاله راجع به پینک فلوید ترجمه کردیم. کارِ تر و تمیزی از آب درآمد، چون هر دو عاشق راجر واترز بودیم و هر دو عاشق آلبوم دیوار. این ترجمه، پایهای شد برای کتابی که الان در دست شماست. البته انگیزه دیگری هم داشتیم. انگیزهی دیگر اين بود که هیچ کتابی در ایران وجود نداشت که ادبیات و فلسفه موسیقی راک را اینطور عریان و در عین حال فنی و تخصصی به تصویر کشیده باشد و هر چه بود ترجمه ترانهها بود که اغلب سطحی بود و گاهاً هم بد ترجمه شده بود. به دنبال مقالههای دیگری راجع به ستارههای دیگر این موسیقی گشتیم و با توجه به علائقمان، مقالهها را تقسیم کردیم. حالا یک مجموعه مقاله از افراد مختلف داشتیم که باید برایش اسم میگذاشتیم که تبدیل به یک کتاب شود. اول گفتیم “رویای پس از جنگ”، که برگرفته بود از آهنگی به همین نام از پینک فلوید. کتاب را به یک انتشاراتی دادیم. خوششان آمد ولی ارشاد زیاد خوشش نیامد. اسم را عوض کردیم و به عشق لئونارد کوهن گذاشتیم “برج ترانه” و بردیم یک انتشاراتی دیگر و آن هم به صدها دلیل چاپ نشد. گفتیم ببریم نیلوفر، با اسم “بوطیقای متن، بوطیقای صدا“، ولی نه مطمئن بودیم نیلوفر چاپش کند و نه امید داشتیم برایش مجوز بگیرد. اما هر دو اتفاق افتاد. نیلوفر قبول کرد و مجوز را از ارشاد گرفت، آن هم بدون حذف حتی یک کلمه و کتاب بعد از هفت سال بالاخره چاپ شد. این را هم باید بگویم که برای مقدمه کتاب بسیار تلاش کردیم تا از مقالهای استفاده کنیم که مراد فرهادپور و شهریار وقفیپور ترجمه کرده بودند، چون با خط و مشی کتاب ما بسیار همسو بود. آنها هم به ما لطف داشتند و مقاله را در اختیارمان گذاشتند.

از آنجایی که طرح روی جلد کتاب بسیار برایمان اهمیت داشت، آن را به هنرمندترین دوستم پویا سعیدی سپردم و او هنرمندانه و با الهام از فیلم “دیوار” پینک فلوید، اثر آلن پارکر، طرحی زیبا برایمان به یادگار گذاشت.
شاید جای خیلی از ستارههای این موسیقی و زبان و ادبیات و نگرششان به دنیا، در این کتاب خالی باشد، اما این کتاب راه را برای شروع یک جریان نو باز کرد. چاپ کتاب در ایران دشوار است، اما هرگز آن لحظه را که در نمایشگاه کتاب، کتابمان را روی قفسه دیدم، فراموش نخواهم کرد. تازه به ایران برگشته بودم و میدیدم که بعد از سالها، کتابی که با زحمت، گردآوری و ترجمه کرده بودیم حالا چاپ شده و میتواند در اختیار علاقهمندان قرار گیرد. یاد شعر صائب تبریزی میافتم آن گاه که میگوید:
بخیهی کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست
خنده میدارد همی بر پرسهگردیهای من
علی شفیع آبادی
بهار ۱۴۰۱