یعقوب یادعلی در سال 1349 در نجفآباد اصفهان به دنیا آمد. نویسندهای که تحصیل کرده رشته فیلمسازی بود اما به داستاننویسی و رماننویسی روی آورد. یادعلی سالهای اخیر در شهر بوستون آمریکا زندگی میکرد و در همانجا دچار ایست قلبی شد و درگذشت. بنا به تصمیم خانواده او، پیکرش در شهر بوستون به خاک سپرده شد.
یادعلی چند اثر از خود به یادگار گذاشت، ازجمله:
- حالتها در حیاط (مجموعه داستان) 1377
- احتمال پرسه و شوخی (مجموعه داستان) 1380
- آداب بیقراری (رمان) 1383
- آداب دنیا (رمان) 1395
- متغیر منصور
- آمرزش زمینی (داستان بلند) 1398
آداب بیقرای در زمستان 1383 برای اولینبار توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد. اثری که در دوره خود خبرساز شد. در بخشی از این کتاب، شخصیت اصلی با زنی از قوم لُر وارد رابطه میشود. همین موضوع، موجب پروندهسازی علیه یعقوب یادعلی شد و او به جرم «توهین به قوم لُر» دستگیر شد. البته چند سال بعد او از این اتهام مبرا شد و خاک ایران را ترک کرد.
این کتاب در همان سال جایزۀ «بهترین رمان سال 1383 بنیاد گلشیری» دریافت کرد.
کتاب آداب بیقراری با این شعر آغاز میشود:
به هنگام این قرارهای مخفی عاشقانه، حتا چای به سختی دم میکشد.
آدمها روی صندلی مینشینند، لبهایشان را تکان میدهند
هرکسی خودش پا روی پا میاندازد
یک پا کف اتاق را لمس میکند
پای دیگر آزادانه در هوا میچرخد
گاه به گاه کسی بلند میشود نزدیک پنجره میرود
و از روزنهی پرده
خیابان را دید میزند.
شیمبورسکا
بند آخر شعر “اندیشیدن”
چقدر دلش میخواست یک گوشه دنج پیدا میکرد، سر میگذاشت میخوابید. آنقدر میخوابید تا هشتادساله از خواب بیدار میشد، بعد به علت ابتلا به سرطان ریه، بر اثر مصرف بیش از حد مواد دخانی -که اگر بیدار بود حتما مصرف میکرد – دوباره سرش را میگذاشت و این بار میمرد.
“از متن کتاب”
آمرزش زمینی
آمرزش زمینی داستان بلندی است درباره آدمهایی که به هم برخوردهاند تا از مرگ، زندگی بسازند. نویسنده نه روزهای زندانش که روزهای آزادی را میشمارد، مرد زن را به کشتن وا میدارد، زن کودکش را فدای خود میکند، مرد به مادر و دختری دل میبندد؛ آدمهایی که شاید دلبستهاند به آمرزش در آسمان، در زمین…
«نکند دارم با پنهان کردن تاریخ سر خودم کلاه میگذارم… همه در حال پاک کردن مسائل و قلب وقایعایم؛ از ریز تا درشت. کسی به فکر آمرزش نیست؛ آمرزش در زمین، آمرزش در آسمانها. زمین و آسمانمان آلوده است.»
“از متن کتاب”