موراکامی در یازده مقاله از ادبیات و چگونگی نویسنده شدن و جهانبینیاش و همچنین خلقوخوی خود و نظرش نسبت به موسیقی و رمانهای برجسته سخن گفته است. حتی با اشراف تمام به رویدادهای جاری کشورش، نظیر اشکالات نظام آموزشی و چگونگی انتشار آثارش در کشورهای خارجی (بهویژه انگلیسی زبان) و همت خودش در جا باز کردن برای معرفی بینالمللی کتابهایش چنان صمیمانه حرف میزند که هم برای خوانندۀ عام مفید است و هم نکات فراوانی دارد که به درد نویسندگان میخورد.
حرفه رُماننویس
125,000 تومان
مترجم | |
---|---|
نوع جلد |
شومیز – رقعی |
تعداد صفحات |
224 |
سال چاپ |
1402 |
تعداد جلد |
1 |
نوبت چاپ |
1 |
بارکد ملی |
9786227720822 |
نویسنده |
هاروکی موراکامی |
توضیحات
نظرات (0)
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
درباره هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی؛ خیالپرداز محبوب ژاپنی
هاروکی موراکامی یکی از پرکارترین و محبوبترین نویسندههای معاصر ژاپن است. شهرت او آنقدر زیاد است که خیلیها در سراسر دنیا از طریق داستانهای او با ادبیات ژاپن آشنا میشوند و محبوبیتش آنچنان است که خیلیها او را لایق دریافت جایزهی نوبل ادبیات میدانند جایزهای که تاکنون نصیب موراکامی نشده است. کتابهایش بیشتر در سبک واقعگرایی جادویی و پر از فضاهای تاریک، رویاگونه و سرشار از هزارتوهای پیچیده و وهمانگیز هستند. تا به امروز از موراکامی چندین رمان منتشر شده که فقط یکی از آنها به نام جنگل نروژی در ژانر واقعگرایی نوشته شده است. مشهورترین رمان او کافکا در کرانه است که در سال 2012 نوشته شده. البته او تنها رماننویس نیست و چند مجموعه داستان و کتاب غیرداستانی هم دارد.
موراکامی نویسندهای جهانی
هاروکی موراکامی در سال 1949 و درست کمی بعد از پایان جنگ جهانی دوم در کیوتو، پایتخت باستانی ژاپن، متولد شد. پدربزرگش یک روحانی بودایی و پدر و مادرش هر دو دبیر ادبیات ژاپنی بودند. در خانوادهی موراکامی قواعد و سنتهای ژاپنی به طور کامل رعایت میشد اما هاروکی جوان خیلی به سنتهای قدیمی علاقه نداشت، بیشتر موسیقی غربی گوش میداد و همیشه نیمنگاهی به فرهنگ غرب داشت. شاید به همین دلیل باشد که یکی از بیشترین انتقاداتی که در ژاپن به نوشتههای او میشود گله و شکایت از غربی بودن آنهاست. در داستانهای موراکامی آدمها موسیقی غربی گوش میکنند و خیلی اوقات غذاهای غربی میخورند. اما جالب آنجاست که در دنیای غرب داستانهای موراکامی را به ژاپنی بودن میشناسند. او در مصاحبهای در این باره گفته: (( وقتی رمانی مینویسم، همهی اطلاعات درونم را به نمایش میگذارم. این اطلاعات شاید ژاپنی باشند، شاید جهانی؛ بین این دو هیچ خط فاصلی نمیکشم.))
موراکامی در شهر توکیو وارد دانشگاه شد و رشتهی ادبیات انگلیسی را انتخاب کرد. او در سال 1971 و قبل از آنکه تحصیلاتش را به پایان برساند با همسرش یوکو تاکاهاشی ازدواج کرد. خودش میگوید آن زمان ازدواج در سن کم و بدون داشتن شغل و پشتوانهی مالی مرسوم نبود اما او علاقه داشت به سبک خودش زندگی کند. موسیقی به ویژه از نوع غربیش همیشه یک بخش جداییناپذیر از زندگی موراکامی بود. این موضوع بعدها در داستانهای او نیز نمود بسیاری پیدا کرد. او و همسرش بعد از فارغالتحصیلی با پولی که پسانداز کرده بودند و مقداری پول که از دوستانشان قرض کرده بودند یک کلوپ جاز و کافه کوچک در کوکوبونجی توکیو راهاندازی کردند و نامش را به یاد گربهی از دست رفتهی موراکامی پیترکت گذاشتند. این مکان به پاتوقی برای دانشجوها تبدیل شد و این باعث شد موراکامی با افرادی از اقشار و افکار مختلف آشنا شود.
شروع یک نویسنده
بعد از سال 1982 و شهرتی که موراکامی با نوشتن سومین کتابش، شکار گوسفند وحشی، بدست آورد کلوپ جازش را فروخت و نویسندگی را بهعنوان حرفهی اصلیش دنبال کرد. در سال 1986 موراکامی و همسرش به ایتالیا رفتند و چند سالی را آنجا سپری کردند. در همین مدت موراکامی داستان جنگل نروژی را نوشت که شهرتی جهانی برای او به همراه داشت. این داستان برخلاف باقی نوشتههای او کاملا واقعگرایانه بود. خودش میگوید با نوشتن این کتاب میخواسته خودش را امتحان کند و به خودش ثابت کند میتواند داستانی صددرصد رئالیستی بنویسد. جنگل نروژی داستان مرد میانسالی را روایت میکند که در سالن انتظار فرودگاه هامبورگ نسخهای بازسازی شده از ترانهی جنگل نروژی بیتلز را میشنود و به یاد عشق نافرجامی که در دوران جوانی داشته میافتد. در سال 2010 فیلمی به کارگردانی ترن آن هونگ بر اساس این رمان ساخته شده است.
زمانیکه در سال 1990 هاروکی موراکامی و همسرش به ژاپن بازگشتند کشور در زمان اوج شکوفایی اقتصادی بود و بیشتر مردم به دنبال کسب درآمد و ثروت بیشتر بودند. موراکامی چنین جامعهای را نمیپسندید و همین باعث شد کشورش را بار دیگر و این بار به مقصد آمریکا ترک کند. سپس او به مدت دو سال در دانشگاه پرینستن به عنوان استاد مدعو مشغول به کار بود. زمانیکه موراکامی در آمریکا ساکن بود با نویسندهی آمریکایی، ریموند کاور، آشنا شد و به دوستانی صمیمی تبدیل شدند. دوستی آن دو آنقدر عمیق بود که بعد از مرگ کاور همسرش، تس گالاگر، کفشهای او را برای موراکامی فرستاد.
هاروکی موراکامی از زبان خودش
هاروکی موراکامی نویسندهی کمحرفی است و به تنهایی علاقه دارد؛ به طوریکه همسر کارور دربارهی او میگوید: (( او گوشهگیرترین آدم روی زمین است.)) موراکامی ویژگیهای خاصی دارد که نوشتههای او را از سایر نویسندگان متمایز میکند. او به شدت طرفدار ورزش است و زمانیکه جوانتر بود دو ماراتن را در زمان سه و نیم ساعت انجام میداد. او دویدن را از سی و سه سالگی آغاز کرده و تا امروز در بیشتر از بیست مسابقهی ماراتن شرکت کرده است.
او در کتاب از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم که از جمله آثار غیرداستانیش است دربارهی تجربیات ورزشیش بهویژه در زمینهی دو نوشته است. در حین خواندن این کتاب میتوانیم با سختکوشیها، شیوهی زندگی و هویت هاروکی موراکامی بهعنوان یک نویسنده بیشتر آشنا شویم و از درونیات و زندگی شخصی او بیشتر بدانیم. او همچنین در این کتاب داستان نویسنده شدن خودش را به این صورت شرح داده که در اول آوریل سال 1978 زمانیکه برای دیدن یک بازی بیسبال به استادیوم جینگو رفته بود دیو هیلتون، توپ زن اول تیم پرستوها، از خط چپ زمین توپ زد و در همین لحظه، این فکر به سرش زد که میتواند رمان بنویسد. سپس او در 1979 اولین اثرش بشنو آواز باد را نوشت. در این رمان هجده روز از زندگی یک جوان روایت میشود و بهنوعی با دلزدگی که موراکامی در آن زمان از شرایط زندگیش احساس میکرد در ارتباط است. این کتاب داستان سرراستی دارد و در آن هنوز از پیچیدگی رمانهای بعدی او خبری نیست. او با همین رمان اولش خوش درخشید و توانست جایزهی گونزو را بدست آورد که جایزهای برای نویسندگان تازهکار است.
موراکامی و دوستان گربهاش
از دیگر ویژگیهای موراکامی علاقهی خاصی است که به گربهها دارد. او از کودکی در کنار گربهها بزرگ شده و در داستانهایش به آنها بهای زیادی میدهد. سروکلهی گربهها در بسیاری از داستانهای او پیدا میشود و با ایفا کردن نقشهای کوچک و بزرگ به داستانهایش رنگ و بویی منحصربهفرد میبخشند. برای مثال در گربههای آدمخوار گربهها حرف میزنند، اتفاقات داستان را پیش میبرند و شخصیت مختص به خودشان را دارند.
در رمان کافکا در کرانه هم نقش گربهها بسیار پررنگ است و در چند تا از حساسترین لحظات داستان این راهنمایی گربههاست که راهگشای شخصیتهای اصلی هستند. کافکا در کرانه خیلی زود به موفقیت بسیاری دست یافت و توانست ششمین جایزهی فرانتس کافکا را دریافت کند. داستان کتاب دربارهی پسر نوجوانیست که خانهی پدرش را برای پیدا کردن مادرش که در کودکی او را رها کرده، ترک میکند. در این بین سرنوشت این پسر با پیرمردی گره میخورد که طی حادثهای در دوران کودکی توانایی خواندن و نوشتن را از دست داده اما در عوض میتواند با گربهها صحبت کند.
تأثیرپذیری موراکامی از نویسندگان دیگر
از عادات همیشگی و جالب دیگر موراکامی شیوهی خاصی است که در انتخاب عنوان کتابهایش دارد. در بسیاری از اسمهایی که موراکامی برای کتابهایش انتخاب کرده میتوان رد و اثری از آهنگها، رمانها و نویسندههای مورد علاقهاش پیدا کرد. برای مثال از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم نامی شبیه به مجموعه داستان ریموند کاور با نام از عشق که حرف میزنم از چه حرف میزنم دارد. همچنین در عنوان کافکا در کرانه نام کافکا که از نویسندههای محبوب موراکامی و همچنین نویسندهی محبوب شخصیت اصلی داستان است به چشم میخورد. به نظر میرسد نام رمان 84Q1 نیز اقتباسی از رمان 1984 نوشتهی جرج اورول است چراکه حرف Q در زبان ژاپنی درست مانند عدد 9 در انگلیسی تلفظ میشود.
موراکامی نویسندهی بسیار پرکاری است و طرفداران بسیاری دارد که در همواره انتظار نوشتههای جدید او مینشینند اما او تنها یک نویسنده نیست و تا به امروز بیشتر از بیست کتاب را به زبان ژاپنی ترجمه کرده است؛ البته خودش ترجمه کردن را سرگرمی میداند نه یک شغل. او همواره به ادبیات غرب علاقه داشته و آثار نویسندگان بزرگ غربی مانند داستایوفسکی، کافکا و تولستوی را مطالعه میکرد. میتوان تاثیر نوشتهها و داستانهای نویسندگان بزرگ غربی را بر داستانهای موراکامی دید. مثلا هنگامیکه کتاب کافکا در کرانه را مینوشت همزمان به ترجمه اثر ناطور دشت اثر جی.دی.سلنجیر میپرداخت و احتمالا به همین دلیل میتوان رگههایی از شخصیت اصلی این کتاب به نام هولدن کالفیلد را در شخصیت کافکا تامورا جستوجو کرد.
آنچه میتوانید از موراکامی بخوانید
موراکامی آثار پرشماری دارد که جوایز ادبی مختلفی مانند جایزهی ادبی یوما و جایزهی یومیوری را برایش به ارمغان آوردهاند. خوشبختانه تا امروز بسیاری از این کتابها به زبان فارسی برگردانده شدهاند. انتشارات نیلوفر کتاب کافکا در کرانه را با ترجمهی مهدی غبرایی به چاپ رسانده است. از میان سایر آثار این نویسنده که به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به دیدن دختر صد در صد دلخواه در آوریل، سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش، داستانهای تولد، دلدار اسپوتینک، سرگذشت پرنده کوکی، رقص رقص رقص و کجا ممکن است پیدایش کنم، اشاره کرد.
دسته: ادبیات جهان, ادبیات ژاپن
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.