فیودور میخایلوویچ داستایِفسکی نویسنده و روشنفکر بزرگ روس
بعد از گذشت دههها از مرگش، آثار او درمیان داستانهای بزرگ و ارزشمند ادبیات جهان میدرخشند. در دنیای امروز کمتر کسی را میتوان یافت که حداقل یکبار نام او به گوشش نخورده باشد. شروع کار او با ترجمه بود تا آنکه به نویسندگی روی آورد.
در دویستمین سالروز به دنیا آمدن داستایفسکی، به لایههای پنهان نویسندگی او میپردازیم و نقشی که اجتماع و اتفاقات شخصی زندگی او بر خلق آثارش گذاشته است.
او در خلق داستانهایش، از تجربه زیستهاش بهرهگرفته تا بتواند آثار ماندگاری در ادبیات روسیه به جای بگذارد. آثار داستایفسکی درونمایه روانشناسی و فلسفه دارد؛ درواقع او حجم رنجی که کشیده را روایت میکند، به همین خاطر سایه مرگ در آثار او به وضوح دیده میشود. اگرچه که شرایط اجتماعی و سیاسی عصری که او در آن میزیست نیز بیتأثیر در سبک نوشتاری او نبود. تحولاتی که در نیمه دوم قرن نوزدم در روسیه شکل گرفت، ساختار
آثار شگفتانگیزی ازجمله:
- نیه توچکا
- قمارباز
- ابله
- جنابت و مکافات
- شیاطین
- برادران کارامازوف
- رنج کشیدگان و خوارشدگان (آزردگان)
مرگ همسر و فرزندانش، او را متحول ساخت و ذهن و شخصیت او با به چالش کشیدن معنای زندگی و گفتگوهای فلسفی در آثارش مثل پرسش “بودن یا نبودن” قصد در بیان رنج بیپایان در زندگی دارد.
او در کتاب قمارباز شانس و اقبال در زندگی را مطرح میکند و هیچ چیز دنیا را قطعی نمیداند. این کتاب زمانی به نگارش درآمد که داستایفسکی برای پرداخت بدهیهایش مجبور شد کتابی را در زمان کوتاهی تحویل دهد و همین ایده و شرایط روحی و زندگی، او در آن موقعیت، باعث خلق این اثر شد.
بخشی از کتاب قمارباز: موضوع، موضوع تناسب است. آنچه نزد فلان آدم دولتمند مبلغ ناچیزی بیش نیست، ازنظر من پول کلانی است.
کتاب شیاطین در موقعیتی خلق شد که روسیه دچار ناآرامیهای سیاسی بود و داستایفسکی در تلاش برای به تصویرکشیدن گروهی انقلابی است که خواهان براندازی حکومت روسیه و ضعیف کردن قدرت کلیساها هستند. تعصب داستایفسکی به روسیه و گلهمندی او از شرایط ناکارآمد، باعث خلق شخصیتهایی شد که نه سفید هستند نه سیاه مطلق.
بخشی از کتاب شیاطین: من معتقدم که نباید از جوانهامان غافل بود. همه فریاد میزنند که جوانها امروز همه کمونیست شدهاند. ولی من میگویم که باید دیدی گشاده داشت و اغماض نشان داد و قدرشان را شناخت.
داستایفسکی بعد از منتشر کردن آثار پرارزشش، کتاب رنجکشیدگان و خوارشدگان (آزردگان) را نوشت. کتابی که نسبت که کتابهای قبلی این نویسنده، پرشخصیتتر است و به جزئیات این شخصیتها بیشتر از قبل پرداخته شده. داستان مردمانی که از جور زمانه و فقر، در رنج هستند اما حاضر به زیرپا گذاشتن شخصیت و منش و بزرگی خود نیستند. نگارش این کتاب و دو کتاب بعدی او “یادداشتهای خانه اموات” و “یادداشتهای زیرزمینی” زمینهای فراهم ساخت برای نگارش و خلق آثار “ابله”، “برادران کارامازوف” و “جنایت و مکافات”.
بخشی از کتاب رنجکشیدگان و خوارشدگان: نگرشی تازه درکار است، انبوهی از افکار نو….، حیرتا که یک پرتو نور میتواند با آدمی چه کارها کند!
اما پرتو نور فرو مرد؛ سوز سرما شدت گرفت و به حفرههای بینیام دوید؛ تاریکی عمیقتر شد؛ و مغازهها چراغ گازهایشان را روشن کردند، به مغازه مولر که رسیدم، یعنی قنادی مولر، ناگهان درجا خشکم زد و به آن سوی خیابان خیره ماندم، تو گویی دلشوره وقوع عنقریب حادثهای شگفت به جانم افتاده بود و از پیش میدانستم که چیزی در راه است؛ و در همان لحظه پیرمرد را با سگش، در آن سوی خیابان دیدم. خوب یادم هست که احساس ناخوشایندی قلبم را چنگ زد، احساسی که خودم هم نمیتوانستم بگویم چیست.